تمام نفرتی که در یک نسل گنجانده شده بود
از امید های واهی متنفرم. از احساس خزیدن مار ها توی جناغم متنفرم. از فکر کردن زیاد متنفرم. از مه تو مغزم متنفرم. از اینکه انقدر خنگم متنفرم. از اینکه همش میترسم متنفرم از اینکه انقدر عقب موندم متنفرم. از خودم متنفرم. از ادما متنفرم. از وضع زندگیم متنفرم. از اینکه اسمون دذیگه اون طعمو زیر زبونم نداره، افسوس میخورم. از افسوس متنفرم. از صورتم متنفرم. از بدنم متنفرم. از همه فنجون های پر متنفرم. از اینکه به ادم جدیدی تبدذیل شدم، متنفرم. از اینکه باید چیزی بروز ندم متنفرم. از اینکه باید دندون به جیگر بگیرم، متنفرم. از اینکه حسادت درونم ریشه داره متنفرم. از اینکه احساس میکنم حرف زدن از احساساتم شرم اوره متنفرم. از اینکه هیچ چیزی رو نمیتونم تغییر بدم متنفرم. از اینکه ادما قوه قضاوت دارن متنفرم. از واقعیت متنفرم. از دوری قاره ها متنفرم. از گرما متنفرم. از خاطرات متنفرم. از ادم های بی ملاحظه و بی احساس متنفرم. از دروغ و دروغگو ها متنفرم. از اینکه هیج کاری نمیکنم متنفرم. از اینکه برام مهمه متنفرم. از اینکه گریه میکنم متنفرم. از هیولایی که بازتابشو دیدم، متنفرم. از اینکه دورم متنفرم. از انرژیم متنفرم. از مرگ و جنگ متنفرم. از خودم متنفرم.